خشونت ممتد با زنان در افغانستان؛ عوامل و ريشه ها
واژه کليدي :کلمه خشونت درلغت بمعني خشکي ،تندي وسختي است وازمنظرانديشمندان وجامعه شناسان اينگونه معنا شده اند:خشونت استفاده از قدرت وزورفيزيکي به منظورقراردادن ديگران دروضعيت برخلاف خواست شان است، ياخشونت حالت ازرفتاراست که بااستفاده ازقدرت فيزيکي فردخشن خواسته هاي خودرابه ديگران تحميل مي کند که خشونت ودرگيري فيزيکي بين دوانسان تا جنگ ونسل کشي که کشته شدن ميليون هاانسان ازنتايج ان مي باشد.اما استفاده تخصصي اين واژه براي کل کارهاي خشونت آميزعليه زنان به کارمي رود ،اين اصطلاح درمجمع عمومي ملل متحددربيانه اي که تصويب شده است ودرآن خشونت عليه زنان راکه برپايه جنسيت منجروبه آسيب فيزيکي ،روحي ورواني آ نان بشود استفاده کرده است.في المجموع خشونت يک عمل مذموم و ناپسند است که برهرشکلي ازشکا ل آن بروز وظهور کند باعث آسيب هاي اجتماعي مي شود.
در نوشتارحاضربرآ نيم تادرزمينه پديده غيرانساني که کم وبيش د رکشورما رخ مي نماياند پرداخته ،زمينه ها وعوامل آن رابه نمايش بگذاريم. دراين اواخرگزارشهاي تکاندهنده اي از سوي سازمانها وجامعه مدني ازخشونت عليه زنان درولا يات مختلف افغانستان ارايه شده است که بسياردلخرش وحزن آورميبا شد،امامتاسفانه اين يک پديده جديد نيست ، زنان در جامعه به شدت سنتي افغانستان همواره يکي از آسيب پذيرترين اقشارجامعه بوده وهستند تحقيقات و مطالعات کارشناسان امور زنان در کشور ما نشان مي دهد که ميزان خشونت عليه زنان در افغانستان نسبت به ساير جوامع در بالا ترين سطح خود قرار دارد. مخصوصا درطي بيش از سه دهه جنگ و خشونت در افغانستان بخودي خود زمينه ساز بروز هر نوع رفتارهاي خشونت آميزدر جامعه شده و افراد جامعه با الگو پذيري از فرهنگ ستيزه جوي عملا در برخورد با همديگر خشن ترين رفتار هاي ممکن را بروز مي دهند و در اين ميان همانطور که ياد آوري شد يکي از اسيب پذير ترين قشر جامعه که از خشونت متاثر مي شوندبانوان است.
اين پديده تنها در دهات ومناطق کوهستاني متاثر از فرهنگ خشونت نيستند بلکه در شهرهاي بزرگي مانند :هرات، مزارشريف،جلال آباد، قندوز و کابل نيز زنان در معرض رفتارهاي خشونت آميز قرار مي گيرند. درگزارش يکسال قبل كميسيون حقوق بشرکه با انتشار گزارشهاي مدعي بود که ولايت كابل بدليل اينکه ازبافت اجتماعي سابق عبورکرده وجابجاي هاي جمعيت ازمناطق و ولايات ومختلف با سکنا گزيني دراين شهر با داشتن بيش ازچهل وپيج فيصد مورد خشونت با زنان، مقام اول را در افغانستان داراست و گزارش هاي اخير در ولايات مختلف بيان كننده تداوم اين اعمال ضد بشري است.
مقامات در کميسيون حقوق بشر بخشي از دلايل افزايش شمار خشونت عليه زنان را مربوط به افزايش آگاهي مردم درباره خشونت با زنان و مراجع ثبت شکايتها عنوان کرده اند.
بر اساس اين گزارش؛ بيش از ۹۰ في صد خشونتها عليه زنان، خشونت هاي خانوادگي است که عمدتاً مردان خانواده ها به عنوان عاملان اين خشونتها معرفي شده اند. اين کميسيون گفته که شهرهاي کابل، مزار شريف، هرات، ننگرهار و فارياب دراين اواخرولايت پکتيا از مناطقي هستند که بيشتر موارد ثبت شده خشونت با زنان در آنها ثبت شده است.
مسلم است که رفتارهاي خشونت آميز عليه انسان امري ناپسند و نامعقولي است و در فرهنگ اسلامي و انساني خشونت عليه زنان بصورت کلي امر پذيرفته شده اي نيست مگر در موارد معدودي که استثنا شده است.
ازديد اسلام زن بعوان مادر ستوده شده ومورد تکريم قرارگرفته است .قمت وبهاي بهشت وسعادت دينوي رادررضايت مادر قرارداده است ،حتي حديث معروفي ازپيامبراسلام (ص )است که فرمود : بهشت درزيرپاي مادران است . اما با زميبنيم بيشترين بي توجهي وحتي آزارواذيت نسبت به اين قشر درکشورهاي اسلامي رخ ميدهد .امروزه
شمار زيادي از زنان و قربانيان خشونت به خودسوزي، فرار از منزل، طلاق، فحشا و اعتياد رو آورده يا مبتلا به بيماريهاي رواني مي شوند. اين مسئله اي است که تحقيقات و آمارها کاملا آنرا تاييد مي کند.
متاسفانه در کشور ما بيشتر عاملان خشونت با زنان مجازات نمي شوند و اين امر درتداوم خشونت ها تاثيرفوق العاد ه اي داشته اند.
البته خشونت عليه زنان تنها در خانواده و محيط خانه محدود نمي شود بسيار از مردان حضور زنان را در عرصه رقابت هاي سياسي اجتماعي و فعاليت هاي اجتماعي را نيز نمي توانند بپذيرند. در افغانستان ممانعت از حضور زنان در بازار کار و رقابت با مردان يك مشكل جدي است برخي از مردان جامعه افغاني حتي نمي توانند عکس و يا تصوير يک خانم را تحمل کنند .
عوامل وريشه ها
1 – ازدياد جمعيت خانواده : عواملي مختلفي ميتوان دراين زميه ياد آوري نمود که يکي ازعمده ترين عامل خشونت عليه زنان مي تواند ازدياد بيش ازحد جمعيت خانواد ه باشد امااين جمعيت زياد برخي خانواده ها و فقر شديد مالي وبيکاري سرپرستان خانوار خود باعث شکل گيري درگيري ها نزاع ها و رفتار هاي خشونت آميز مي گردد ، طبق شواهد درمحاکم وحارنوالي ها وبررسي هاي اجمالي بيشترين منازعات خانوادگي حتي خود سوزي ها وقتل هاي مورد برسي دراين مراکز، ريشه در بيکاري وفقر دارد زيرا وضعيت زندگي ازچند سال قبل بدين تفاوتي فاحشي پيداکرده تجملات وزرق وبرق زندگي بهمان ميزان ده چند شده است وتامين آن باتوجه به ضعيت کنوني کشورغيرممکن است ،واين باعث بگو مگو ها درخا نواده ها ونهايتا منجربه بحران خانوادگي مي شود
براساس تجربيات بعمل آمده کنترل جمعيت در خانواده ها در کاهش خشونت موثر است و در خانواده هاي بزرگ و شلوغ خشونت نسبت به خانواده هايي که فرزند کمتر دارند، بيشتر مي باشد.
2- ازدواجهاي اجباري : به دليلي اين كه جامعه ما بشدت سنتي بوده وتحت تاثير القاآت قوميت ،قبيله وسنتهاي ناشي ازين ها بوده که عبوراز آن را نوع بدعت بحسا ب مي آورند بنا عمد تا ازدواج ها براساس معيارهاو انتخاب دختروپسرها صورت نمي گيرد ،تصميم سازو تصميم گرنده پدرومادرها وبزرگان محل هستند ، بدون رعايت ودرنظرداشت راي وميل باطني اين دوانساني که بايد يک عمرزندگي کنند برآنها تحميل ميشوند وچه بسا اينکه معيارهاي سني ، کفو بودن زوج وزوجه ا صلا درنظرگرفته نمي شود.
چه بسا ديده شده است دختر ده ودوازده ساله را به عقد مرد پنجاه ساله درمي آورند.
اين خود يکي عوامل اصلي خشونت خانوادگي بوده يا حد ا قل مي تواند از عوامل رشد دهنده خشونت عليه زنان به شمار آيد.
اين باعث شده است که خشونت عليه زنان در افغانستان به يک امر روزمره تبديل شود و با وجود اينکه کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان و قوانين کشور در محدودهاي خشونت عليه زنان را منع ميکند، اما با اين حال تبعيض و خشونت عليه زنان به صورت دوامداردر کشور وجود داشته باشد.
اما دراينکه اصلا چرا در افغانستان خشونتهاي خانوادگي، ازدواجهاي اجباري ، افسردگي شديد و ... دامن گير زنان درکل خانواده ما است درجوامع د يگر اين مشكل اگر بگويم وجود ندارد، وجود دارد اما بسيار كم و غير قابل مقايسه با کشورماست .
مي توان گفت فقر شديد مالي و نبود امكانات لازم زندگي وعدم تصميم گيري وانتخاب معياري زوج وزوجه در اين زمينه تاثيرفوق العاده اي دارد.
3- فرهنگ ورويه اي سنتي: متاسفانه نگاه شهروند درجه دوم به زن و جنسيت او همواره درجامعه ما مشکل سازبوه است. حال اينكه اين نگاه برخواسته از فرهنگ و سنت هاي افغاني ما است ،يا به دليل برداشت هاي اشتيباه وغلت از دين و باور هاي اسلامي ما است؛ مي توان گفت هر دو عامل موثر است. بنا بر اين هم بايد اين عوامل ريشه يابي گردد و هم راه هاي برون رفت از آن بررسي و طرح گردد.
به نظر مي رسد مشکل اساسي در رفتار هاي اجتماعي ما در برابر زنان نوع نگاه بشدت قبيله اي وسنتي وانگاره هاي خرافي به جامانده ازجاهليت به زن است ، ازدواج اجبا ري ، مورثي بودن زن ،نگاه شهروندي درجه دوم به او و......مخالفت صريح وآشکاربا نگاه وبنيش ديني واسلامي وريه هاي انساني است اين نگاه بايد اصلاح شود ونهاد هاي ازقبيل وزارت ارشاد ،حج واوقاف که سکتورديني است و ازطريق ملاامان مساجد،ايمه جمعه وبرنامه هاي ارشادي و وزارف معارف توسط درج مطالب اسلامي وتربيتي درکتب درسي و در چارچوب نظام هاي آموزشي براي نسل هاي آينده تغيير کند.
اگرچه درشرايط فعلي درمنا طق امن وضعيت تاحدودي بهترشده است که البته افراط وتفريط هاي نيز وجود دارد .به هرصورت اين رانبايد ناديده گرفت که جا معه ما يک جا معه بيش ازنود ونه في صد مسلمان بوده درمقابل آزادي هاي بدون قيدومرز ودربرابرعبورازبايدهاونبايدهاي ديني حساس مي با شد . استفاده هاي سليقه اي ازدين يا پيوند اعمال خرافه وضدانساني رابه دين نمي پذيرد .
از جانب ديگر نوع رفتار طالبان با زنان در جامعه بشکلي بوده که درحجم عوامل ذ کرشده در بالا افزوده بود لذا امروزه نگراني هاي زنان را در فرايند صلح افزايش مي داده است .ترس به بازگشت به قرن حجرودوران سياه جاهلي باعث وحشت گرديده است .
لذا دربرابر تحولات سياسي اخيرو جريان گفتگوو مصا لحه با طالبان سوال جامعه زنان اين است که درصورت ظهور دوبارهء طالبان درعرصه سياسي ونظامي افغانستان سرنوشت ما چه مي شود؟
آيا جامعه جهاني بويژه آمريکا براي اين امر تدبيري سنجيده است ؟
نظرات شما عزیزان: